میم.سین ✍
208
بعد امتحان كه ساعت ١١بود با باباي شايسته رفتيم خونه و يه تصميمي گرفتيم با شايسته، تلگراممون رو حذف كنيم و بشينيم درس بخونيم، خلاصه حذفش كرديم يعني فقط من حذف كردم اون حذف نكرد! واقعاً تلگرام خيلي وقتمو ميگيره و نميخوام ديگه بيشتر از اين برينم به امتحان هام، خسته شدم واقعاً، دوشنبه تاريخ ادبيات داريم، ان شالله اينو يكم بعتر از قبلي ها بدم.
امروز خاله فاطمه نذري آش رشته داشتن و ماهمگي خانوادگي اونجا جمع شديم، خيلي خيلي خوب بود! مونوپادمم برده بودم و تا تونستيم سلفي گرفتيم
207
206
حس ميكنم دارم ديوونه ميشم! اين آهنگ All Of me خيلي خوبه، با اينكه عاشقانس اما حاله خوبي بهم ميده.. آرام بخش ميباشد\ شنبه امتحان جامعه شناسي دارم و فردا بايد صبح زود پاشم شروع كنم به خوندن، درسي بسيار سخت كه اميدوارم خدا خودش بهم رحم كنه! ان شالله كه خير است :))) امروز بعد از سالها رفتم بيرون، اصلاً خيلي عجيب بود، حس ميكردم همه چي تغيير كرده حتي آدما! خل شدم ديگه، ولي واقعاً همه چي تغيير كرده حتي اين خوده من..
بخوابم؟ نخوابم! بخوابم. حداقل خوابيدن بهتر از فكروخيال كردنه، ساعت ٤/٢٤ دقيقه ميباشد، شايد بشينم نمازمو بخونم بعد بگيرم بخوابم.
سرما خوردگي خر است :|
205
204
اينروزا اتفاقات زيادي برام افتاده اما نميتونم اينجا بگم.. شايد يه وبلاگ ديگه زدم
202
هم، كاش ميشد احساستمو بكشم و ديگه به كسي حسي نداشته باشم تا هروقت ك خواستن ولم كنن بهم خيانت كنن بهم حرف بد بزنن برينم بهم ناراحت نشم! كاش انقدر احساساتي نبودم، واقعاً سخته، وقتي حتي كسي هم كنارت نباشه ك دل داريت بده، بغلت كنه، يه شونه، هميشه يا بريز تو خودت يا بيا اينجا تايپ كن، واقعاً نميدونم چمه، چيزي نشده ولي يكم دلم گرفته و وقتي دلم ميگيره همه چي مياد جلوي چشم، كاش ميشد واقعاً احساسم رو بكشم تا انقدر به دوستام وابسته نباشم، وابستگي خيلي سخته، خيلي.. آره اون ميره فراموش ميشه اما مهم اون لحظه ك داره ميره، اون لحظه اي ك داغونت ميكنه اون رو هيچوقت يادت نميره حتي اگه خوده اون فرد رو يادت بره.
خ س ت ـه م فقط كمي، شب و روز توي يه اتاق ك درشم هميشه قفله! نه بيرون رفتي نه چيزي، يعني حتي كسي نيست ك باهاش برم بيرون، كاش هميشه مدرسه بود اينطوري حداقل.. تابستون رو دوست دارم اما واقعاً به يه افسرده واقعي تبديل ميشم.
چي ميگم واقعاً؟ خودمم نميدونم، ه ه ه
200
حوصلم سررفته اما بايد بخوابم فردا پاشم درس بخونم، اوپس
199
فردا امتحان ديني دارم ١٦ درس و هيچي نخوندم هنوز
209
210
بعداً نوشت: ساعت ٥:١٠ و درحال شعر حفظ كردن، دوست دارم پاشم قدم بزنم با اينكه هوا هنوز تاريكه و هم چنين ميخوام يه آهنگ شاد بذارم و پاشم برقصم اونم وسط حياط
213
جداً حوصله هيچ چيز و هيچكس رو ندارم، دوست دارم برم مسافرت و از همه چي دور شم، همه كس، اين آدماي مصنوعي و اين زندگي فاني.. اميدوارم تابستون امسال هم مثل پارسال نشه..
212
آقا میشه یه کمکی به من بکنید؟ هرکی این پست رو میخونه بهم بگه چطوری باید کل احساسمو بکشم٬ همه احساسمو٬ عشق محبت ناراحتی تنفر شاد همه شو٬ خسته شدم٬ کاش میشد یه تفنگ گرفت جلوی احساساتم و همشون رو کشت. خدایا همشو از بین ببر٬ این دلسوزی های لنتی رو.. دیگه نمیخوام.. واقعاً